دیوار، Wall

یه دیوار که از دلم حک کنم روش. A wall to carve in it what goes in my heart.

دیوار، Wall

یه دیوار که از دلم حک کنم روش. A wall to carve in it what goes in my heart.

قبلا این وبلاگ رو ثامن‌بلاگ بود، اما اونا مهمون‌نوازای خوبی نبودن، انداختنم بیرون :))
الان اینجام
من کلا آدم شادیم، اما احتمالا این وبلاگ جدیت و گاها اندوه بسیار داشته باشه و کاربردشم همینه. قراره با «دیوار» حرف بزنم! شاید بعدا یکی پژواک صدامو گرفت :)

I am mainly a silly, happy person, though, this blog has a serious and sometimes sorrowful taste to it. I am supposed to talk to Wall! Maybe somebody gets my echo later.

پیام های کوتاه
آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۱/۰۱
    Help

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۶
بهمن

سیر که شدم، از پنجره بیرونو نگاه کردم

مثل همین ساعتای همون روزا  کامیون شهرداری اومد، آشغالا رو جمع کردن و رفتن

اما این‌بار نترسیدم

عصبی هم نبودم

تو اتاق‌ هم بودم

گوشیم هم تو شارژ

پنیر هم مال خودم

 

یه احمق خودهمه‌چیزدان‌دان

  • رضا عساکره