+سلام بچهها، به همکلاسی جدیدتون، آقای طیفولک، خوشآمد بگید!
این همکلاسیتون از یه چیزی خوشش نمیاد. خودت بگو برامون طیفولک!
- سلام بچهها
بچهها آدما برای اینکه راجع به من صحبت کنن منو تیکه تیکه میکنن و برای هر تیکهم یه اسمی میذارن.
شاید اینکار حرف زدن راجع به من رو سادهتر کنه اما دو تا مشکل داره. اولا ممکنه تفاوتای دوتا نقطه که تو یه تیکهن رو نبینن، دوما ممکنه دوتا نقطهای که زیاد متفاوت نیستن رو خیلیییی متفاوت ببینن. بذارید مثال بزنم:
مثلا سه تا نقطه A و B و C رو در نظر بگیرید. هم به A میگن زرد هم به B. در حالیکه یه ذره فرق داره این دوتا. از اون طرف به C میگن سبز در حالیکه خیلییی شبیه به Bه. یعنی اینا نسبت به اسم دوتا کیفیت متفاوت (A و B) حس یکسان (زرد بودن) دارن. از طرفی اسم دوتا کیفیت شبیه هم، بهشون حسهای متفاوت میده.
من یه آبجی دارم که اون تو همین مدرسه دخترونه روبهرویی درس میخونه. اون مشکلش یه ذره کمتر حاده. بذارید عکسشو نشونتون بدم فقط چشاتونو درویش کنید حرومزادههای هیز
کلا چون اونا این تیکهتیکه کردناشون بیشتره، تفاوتای داخل یه دسته کمتره و اون مشکل کمتر وجود داره. میتونید به نقطههای B و A دقت کنید که دیگه تو یه گروه نیستن. تازه فاصلهی گروه A با B از B تا C بیشتر شده و این تفاوته مشخصتر و دقیقتر شده.
کلا همینهها! هر چقدر دستهبندی کردنا کمتر باشه شما حرفایی که میزنید و اسمگذاریهایی که برای کیفیتهای مختلف دارید غیر دقیقتره.
هوی رضای بیناموس زل نزن به عکس آبجیم اینقدر
حالا من خوبم. یکی از دوستام هستش که فقط به دو تیکه تقسیمش میکنن. در حالیکه اون طفلی یه طیفیه از سیاه تا سفید. ولی دو تیکه که میشه همش نگاهشون بهش اینه: این تیکه سیاهه، این تیکه سفیده.
حالا تو همه جور نگاه بهش این نگاه سیاه سفید هست.
توی دوستی: دوست یا دشمن، حد وسط نداره
توی ارزشگذاری: خوب یا بد، حد وسط نداره
توی تواناییاش: توانمند یا ناتوان، حد وسط نداره
توی اهمیتدادن به دغدغههاش: مهم یا بیاهمیت، حد وسط نداره
توی رفتاراش: اخلاقمدار یا بیاخلاق آشغال، حد وسط نداره
توی ...: ... یا ...، حد وسط نداره
اینم عکسش که رضا شاید به جای آبجی ما به عکس این نگاه کنه
این باعث میشه که بین دو نفری که مثلا تو گروه «آدمای خوب» قرار گرفتن، تفاوتای فاحش رو نبینید. از طرفی دونفر که تفاوتشون خیلییی جزییه یکی بشه آدم خوب و اون یکی آدم بد.
حالا یه رفیق دیگه دارم اسمش تقویمه. اونم از همین مشکل رنج میبره. (آیا شما هم از مشکل نگاه تیکهتیکه رنج میبرید؟) تعریف میکنه میگه ملت هر هفتهی من رو یه تیکه میدونن. اسم تیکهها رم میذارن هفته یا سال. این باعث میشه که مثلا یکشنبهست. بعد بگن خب از شنبه شروع میکنم. میگیم چرا مثلا جمعه نه؟ میگن خب آخه جمعه جزو همین هفتهس. اینا یکشنبه رو با جمعه یکی میدونن ولی جمعه رو با فرداش که شنبهس یکی نمیدونن. اینا واقعا حرکتشون عجیبه. «در روایات هست که ملائکه بر آنها تف میکنند. مرگ خیلی بدی هم دارند.» بعضیهام میگن ساعت که رند شد شروع میکنیم و بعضیام یه سری هذیونای دیگه میگن. مثلا اینکه بذار ۱۴۰۰ شه و سال (و به بعضی روایات قرن) جدید شه.
حالا بعضی جاها مشکل ذاتا حاد میشه. مثلا تو تصمیمگیریهای صفر و یکی. فرض کنید که یکی براتون رزومهشو ایمیل کرده و میگه که استخدامش کنید. اینجا شما ناچارید که یه تصمیم سیاه یا سفید بگیرید. «به اندازهی کافی توانمند برای استخدام» یا «نه به اندازهی کافی توانمند برای استخدام». اما این راه حلش چیه؟
+ بچهها نظرتون چیه که طیفولک باید بیفته بیرون چون زیاد حرف میزنه؟
سال نو مبارک!