۲۶
بهمن
سیر که شدم، از پنجره بیرونو نگاه کردم
مثل همین ساعتای همون روزا کامیون شهرداری اومد، آشغالا رو جمع کردن و رفتن
اما اینبار نترسیدم
عصبی هم نبودم
تو اتاق هم بودم
گوشیم هم تو شارژ
پنیر هم مال خودم
یه احمق خودهمهچیزداندان
سیر که شدم، از پنجره بیرونو نگاه کردم
مثل همین ساعتای همون روزا کامیون شهرداری اومد، آشغالا رو جمع کردن و رفتن
اما اینبار نترسیدم
عصبی هم نبودم
تو اتاق هم بودم
گوشیم هم تو شارژ
پنیر هم مال خودم
یه احمق خودهمهچیزداندان