"ما سزاوار انتخاب بین مرگها نیستیم"
وقتی زنی سیگار میکشه یعنی دیگه گریه جوابگو نیست.
وقتی مردی گریه میکنه یعنی دیگه سیگار جوابگو نیست.
پیرمرد شیکپوش اومده بود بین خاکا نشسته بود و سیگارشو تو جیبش نگه داشت و اشکشو چندتا پک زد و به این فکر نکرد که چند ده میلیون تومن هزینهی «فرار» بچهش بوده، به این فکر میکرد که چرا لازمه اصلا بچهش فرار کنه. ببخشید، چرا لازم «بود»؟ فکرش مشغول این بود که اصلا مگه ایرادی داره بچهم بمونه پیش خودم و درسشو بخونه، ازدواجشو کنه، سر کار بره و.... ببخشید، مگه ایرادی «داشت»، «میموند»، «میخوند»، «میکرد»، «میرفت»؟
پیرمرد پاشو از رو خاکا، برو به جوابی نمیرسی، ما هم قول میدیم به جواب نرسیده بریم.
پا نشدی هم نشدی، جای دیگه خاکی نشی، قطعا آسفالت میشی. جاهای دیگه هم ویرونهس، خاکه. بشین همونجا. بشین ببین بچهت چرا لازم بود فرار کنه. درست گفتم، لازم «بود».